بسنی اجیلی..

ساخت وبلاگ
 

اینقدر از ادمای بد حساب بدم میاد که حد نداره...من خودم کلا ادم خوش حسابیم...یعنی غیر ممکن حساب چک یا پولای دیگه ام از دستم در بره...یا اینکه کلا اگر کسی ازم پول بخواد اصلا یادم نمیره...اما امان از ادمای بد حساب که باید خودتو خفه کنی تا پول کاریو که براشون لطف کردی و اقساطی زدی بیان و بدن....

من نمیدونم این ادمایی که پول بقیه رو میخورن چطوری سرشونو میزارن میخوابن...نمیگن یه جا باید جواب پس بدن...از یکی پول میخوام البته زیاد هم نیست اما بالاخره...اون یارو همکار بابا بوده از بهمن پارسال قرار بوده این پولو پس بده...پولو که نداده هیچ...محل کارشو هم عوض کرده و گوشیش رو هم خاموش کرده...

بابام به یه طریقی پیداش کرده هرچی بهش میگیم پولو بده هی امروز و فردا میکنه...

اه...

دیروز نشسیتم تکلیف کلاس چرممو انجام دادم(کیف مدارک مردونه)خیلی سخت بودم دهنم رسما صاف شد تا تموم شد...اما مجبور بودم تمومش کنم چون استاد میگفت کیف دیپلماتی هم مثل هم همین...باید اینو یاد بگیرین تا بشه نمونه برای بقیه...

۴شنبه شب همه خونه خاله ام جمع شده بودن چون دختر خاله ام اش پخته بود برای خاله مرحومم...اما من کلاس داشتم با خودمم که فکر کردم دیدیم نمی صرفه دیگه برای دوساعت این همه راه برم تا اونجا...موسیو ظهر اومده دفتر...بهش گفتم منو ببر خونه خاله ام ...گفت اخه میخوایم بریم باغ انارمون ...گفتم من با چی برم این همه راهو اخه...چون مامان اینا ماشینو برده بودن...گفت باشه ن فردا صبح میرم تا تورو هم ببرم خونه خاله ات...

دیگه بهش زنگ زدم که منصرف شدم که برم اونجا...گفت پس چرا برنامه منو کنسل کردی زودتر میگفتی من میرفتم...(فکر کنم خالی میبست اصلا خودشون تصمیم گرفته بودم فردا صبحش برن میگفت به خاطر تو)گفتم خب الان برین..دیگه بعد از کارش رفت خونه و کاراشونو کردن رفتن...الان موسیو دوروز که مشغول عملیات انار...

به خاطر همین بابا که رسونده بودم همون جا منتظر موند تا من برگردم اخه اون هم تنها بود خونه....برگشتنی رفیتم کلوپ و من دوتا فیلم گرفتم...برف روی کاج ها و مرگ کسب کار من است...

مامان اینا دو ساعت بعد اومدن دیدم رفتن فیلم برف روی کاج هارو خریدن...

دوستم که اهواز میگه اذر ماه بیا بریم کیش...اما امان از بی پولی...اون توی داروخانه کار میکنه هرماه حقوق مشخصی میگیره اما من...با این همه راضیم ...خدارو شکر...

از دیروز دی دی هی اس میده منم محلش نمیدم اما از رو نمیره...نمیدونم چشه...لعنتی اعصابمو خورد کرده...

ایشالله که دیگه اس نده...امید به خدا...

اگر موسی میومد تکلیفو یه سره میکرد راحت بهش میگفتم نامزد کزدم اما الان که نمیتونم این حرفو بزنم...

این دوروز تعطیلی زژیمم یه کم شل و ول شد فکر کنم کم که نکردم هیچ..اضافه هم کردم...اما اگر این معده دووم بیاره از امروز دوباره سخت میشه...

چند وقته دلم بد هوس بستنی کرده ازین بستنیا که با کلی مخلفات...ازین بستنیا من توی تهران خوردم..نمیدونم اصفهان هم داره ایا؟ازینا که پر مغز و موز اینا توش...به به....دهنم اب افتاد دلم به تاپ تاپ افتاد...

 


دکتر...
ما را در سایت دکتر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fardad mohammad10723 بازدید : 190 تاريخ : شنبه 4 آبان 1392 ساعت: 12:54